اشتباه است ریختن احساسات زودگذر روی داریه. ولی من الان از آدم‌ها بدم می‌آید. بعضی‌ها هم که تحفه‌اش را آورده‌اند، خیال کردید که هستید؟ هه، همه‌تان را با هم، شبیه یک کپه برف، در مشتم گلوله می‌کنم و پرت می‌کنم تو صورت روزگار.
گرسنه‌ام. دلم یک کیک شکلاتی، شکلات شکلاتی، ویفر شکلاتی، خامه‌ی شکلاتی، خلاصه یک کوفت شکلاتی می‌خواهد.
از آن شب‌هاست که پتانسیل زدن زیر کاسه کوزه‌ی نوشتن و خاطره و وبلاگ و این چرندیات را دارم. گمانم امشب در حضیض نمودار سینوسیِ این سی روزم. اگر اجبار اعداد نبود، نمی‌آمدم امشب اینجا. فردا، پس‌فردا، پس‌فَری‌فردا، احتمالا که نه، حتما به این‌ها می‌خندم، ولی خب چه فایده؟ آن موقع زده‌ام این حرف‌ها را و خوانده‌اید این نوشته‌ها را.
بی‌اجازه ماشین را برداشتم امروز، جایی بودیم. عسل و هدهد هم عقب نشسته بودند. هدهد حسابی عصبانی شد، قبول نمی‌کرد که می‌گفتم طرف حساب آقای منم و حتی قبول نمی‌کرد که از ماشین پیاده شود. به نظرم مانتویی که قرار بود تا جمعه برایم بدوزد را باید فراموش کنم. برکه‌گشتم آقای فقط خندیدند، بعضی وقت‌ها تبعیض هم حال می‌دهد ها!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ رسمی کربلایی محسن اختیاری صداي سکوت: شعر شمیــمــ ِ عشـــق ! دانلود گلچین جذابترین منابع در اینترنت تنکنولوژی های نوین جنگ و جنگ افزار سایت بوقلمون برنز همیشه بیا آکاردئون